یعنی می شود روزی بیایی، که انقدر برایم کسی هست که نگاهم به دنبال کسی نیست وهزاران بار فریاد زده ام ومیزنم که دیگر "کسی به چشمانم نمی اید"هرگز وهیچ نگاهی، دلم را نمی لرزاند"هرگز" تنها یک نفر هست که همانند گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته! انسان که سهل است،
میلاد جان امید را در تو تورا در دل دل را به دریا بایاد تو دوست دارم
آرام دستانم را بگیری و با
بوسه ای شاد کنی هزار بغض نشکسته ام و
زمین و زمان را دوباره به خنده هایم آشنا کنی؟
یعنی می شود بیاییدر شب های دلگیری
مرا به بهشت زیبای آغوشت مهمان کنی
و این بنده نوازی زیبای تو مصادف شود با
جان دادن دوباره من در آغوشت؟
یعنی می شود روزی بیایی و فقط باشی
اینجا،در کنارم؟ یعنی می شود...؟
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: